آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
,,,دختری در مه از تبار باران,,, هر كه را دوست داري مي گيـــــــــري هر كه را دوست داري مي بري ! از عشقم بگذر خدا رگ غيرتم را مي زنم ! مورچه ای را مسخره میکردم که عاشق♥تفاله ی چای♥ بود.خودم را فراموش کردم که عاشق♥آشغالی♥بودم که فکر میکردم آدم است...
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : melika
گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم:من رفتم، باهات قهرم، دیگه تموم، دیگه دوستت ندارم...!
یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 14:45 :: نويسنده : melika
دوست داشتن تو یک حادثه بود !
از آن حادثه هایی که تنها یک بار در تمام عمر اتفاق میافتد .
مانند تولد یا مثل مرگ ... دوست داشتنت خوب بود ، دوست داشتنت را دوست داشتم ! با اینکه تو هیچوقت نبودی یعنی نخواستی که باشی ... با همه چیز کنار آمده بودم ، با نداشتنت ، عاشق نبودنت ، تنها بودنم ، ... اما ناگهان آمدی ... انگار چیزی را جا گذاشته باشی یا گم کرده باشی ... و درست زمانی آمدی که دیگر چیزی از من باقی نمانده بود ... آمدی اما دیر آمدی ! خواستی بمانم و تنهایی ات را پر کنم اما ... خسته ام ! خسته ام از این تکرار ها ... از قصه ی دیر کردن ها و دل بستن ها ... هیچ میدانستی که چقدر مرا عادت داده ای ؟! عادت داده ای به اینکه همه را مثل تو ببینم ، مثل تو بشنوم ، مثل تو بو کنم ... عادت داده ای به مهربانیت ... لعنت به تو ! لعنت به من ! لعنت به این زندگی ...
![]() یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 2:23 :: نويسنده : melika
بوی تلخ این سیگار مزخرف؛. به طعم عجیب این الکل ارزان قیمت؛. به این نگاه های توخالی سرد؛. به گرمای این دست های آشنا؛. عجیب عادت کرده ام،. به بودنت... یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 2:18 :: نويسنده : melika
تنهــ ـا بستــــــه هــایــ
خالــ ـــی سیگــ ـــارمــــــ حــ ــالــ مــ ــرا درکــ ـــ میکـننــد
![]() چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : melika
آه؛ گراهام... کاش، اختراع نمی کردی تلفنی را که زنگ نمی زد...
چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 20:21 :: نويسنده : melika
کجایم؟
کنار همان چاهی که تو برایم کندی... عمق نامردی ات را اندازه میگیرم ![]() چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 11:26 :: نويسنده : melika
صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |